سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  تعداد کل بازدید : 198347

  بازدید امروز : 22

  بازدید دیروز : 38

هیئت حضرت علی اکبر(ع)

 
اگر بندگان هنگامی که نمی دانستند، توقف می کردند و انکار نمی کردند، کافر نمی گشتند [امام صادق علیه السلام]
 
نویسنده: حسین قیامتیون ::: جمعه 85/12/18::: ساعت 6:52 عصر

                                           
علمدار کربلا                                         «به مناسبت اربعین حسینی»
یکی از شهدای جلیل‌القدر و با منزلت کربلا، حضرت عباس بن علی(ع) است. چهره‌ی پر فروغ و روشن و تابنده عباس(ع)، به او لقب قمر بنی هاشم(ع) داده بود، نیروی تقوا و دیانتش بسیار بود و از قهرمانان بزرگ اسلام به حساب می‌آمد، دارای قامتی رشید و افراشته و فردی توانمند و پر قدرت بود.
امام سجاد(ع) روزی به چهره عُبِیدُ الله ، فرزند عباس(ع) نگاه کرد و گریست. آن‌گاه درباره‌ی فداکاری عباس(ع) فرمود:
«خداوند، عمویم عباس(ع) را رحمت کند که در راه برادرش ایثار کرد و از جان خود گذشت، چنان فداکاری کرد که دو دستش قلم شد و خداوند نیز به او(همانند جعفر بن ابیطالب) در مقابل آن دو دست قطع شده، دو بال عطا کرد که با آن‌ها در بهشت با فرشتگان، پرواز می‌کند. برای عباس(ع) نزد خداوند، مقام و منزلتی است بس بزرگ که در قیامت، همه شهیدان، به آن غبطه می‌خورند».
                                                                                

آموزگار وفا

وفای عباس(ع) و بزرگواری و قدرشناسی او نسبت به امام حسین(ع) به گونه‌ای بود که در تاریخ به صورت ضرب‌المثل درآمد. او مجسمه‌ی ارزش‌های انسانی و کمالات والا بود و نسبت به امام(ع) از هیچ ایثار و فداکاری دریغ نکرد و جانش را فدای راه او نمود.ادب خاص عباس(ع) در برخورد با امام حسین(ع) بسیار چشمگیر بود. او امام(ع) را برادر، صدا نمی‌کرد، همواره خطاب به امام حسین(ع) می‌گفت:« سیدی و مولای ...».

امان نامه                                                                             

صدای شمر از پشت خیمه‌های امام حسین(ع)به گوش رسید. او عباس(ع) و برادرانش را صدا می‌کرد تا به آن‌ها امان نامه بدهد. عباس(ع) بی اعتنایی کرد ولی امام(ع) فرمود:
« عباس(ع)، برادرم! هر چند او فاسق است ولی جوابش را بده، ببین چه کار دارد»؟
عباس(ع) به همراه برادرانش از خیمه بیرون رفتند. شمر، امان نامه‌ای را که ابن زیاد داده بود به عباس(ع) نشان داد و گفت: اگر دست از حسین(ع) بکشید و به سوی ما بیایید، جانتان در امان خواهد بود.
حضرت عباس(ع)، خشمگین از این همه گستاخی در جواب فرمود:
«آیا از ما می‌خواهی که دست از شریف‌ترین مجاهد راه خدا، حسین(ع)، پسر فاطمه(س) برداشته، تنهایش گذاریم و طوق اطاعت و فرمانبرداری لعینان و فرومایگان را بر گردن افکنیم؟»
آخرین شب
شب عاشورا برای گروه شهادت‌طلب، آخرین شب زندگی بود و فردایش روز فداکاری و حماسه‌آفرینی. در آن شب، حضرت امام حسین(ع) رو به اصحاب فرمودند هر کسی می‌خواهد می‌تواند برود. با این حال، آن شب کسی نرفت، رفتنی‌ها رفته بودند. برادر وفادار ایشان، حضرت عباس(ع) در پاسخ فرمود:
« چرا برویم؟ کجا برویم؟ برویم که پس از تو زنده بمانیم؟ خداوند، چنین روزی را نیاورد».
عباس(ع) و عاشورای خونین
تهیه آب برای خیمه‌ها به عباس(ع) واگذار شد. او سوار بر اسب، همراه با مَشک خالی و شمشیری در دست، به نیروهای دشمن که آب را در محاصره داشتند، حمله کرد و خود را به آب رساند و مشک را پر از آب کرد. آب خنک و گوارای فرات، مقابل عباس (ع) تشنه لب موج می‌زد، خواست تا از آن کفی بنوشد، ولی فریاد برآورد: 
       « ای نفس! پس از حسین(ع) زنده نباشی، این حسین(ع) است که در آستانه مرگ و شهادت است و تو آب سرد می‌نوشی؟ به خدا سوگند، این هرگز رسم دینداری نیست!»
عباس(ع)، آب را بر فرات ریخت و به یاد عطش برادر، آب ننوشید، مشک را برداشته، آهنگ خیمه‌ها کرد و در مسیر با نگهبانان فرات، درگیر شد و او را آماج تیرها قرار دادند. در این درگیری‌ها دست راست عباس(ع) را قطع کردند، سپس دشمن، او را محاصره کرد و حمله از هر طرف، در تنگنای شگفتی قرارش داد. ولی آن دلاور مَرد، نبرد را ادامه داد و گفت:
       « به خدا سوگند، اگر دست راستم را قطع کردید، من همواره از دین خودم و از امام راستین که به آن یقین دارم، حمایت می‌کنم».
گاهی عباس(ع)، فریاد می‌زد و خروش بر می‌آورد تا در دل دشمن، هراس افکنَد. او شمشیر را به دست دیگر گرفت و گفت:
سوگند به خدا، هرگز سستی نمی‌ورزم و از پیشوایم که زاده‌ی محمد پاک(ص) و موَحّد است، دفاع می‌کنم، دست دیگرش هم قطع شد. پس از چندی، تیری به مشک، اصابت کرد و امید عباس(ع)، همراه آب مشک، بر خاک ریخت. او مردانه سعی می‌کرد با آن حال، خود را بر اسب نگهدارد، ولی تیرهایی که بر بدنش نشست و عمود آهنینی که بر فرقش اصابت کرد او را بر زمین انداخت و لحظه‌ای بعد، زندگی را بدرود گفت.
امام حسین(ع) بر بالین برادرش حاضر شد و فرمود: « اَلآنَ اِنکَسَرَ ظَهری: الآن کمرم شکست.»
پیکر عباس(ع) در میدان ماند و امام(ع) به خیمه بازگشت تا خود برای لحظه‌ی دیدار با خدا، با کاروان اهل بیت(ع) وداع کند.
 ____________________________________________________________________
مروری بر زندگی فرماندهان صدر اسلام (اداره آموزش عقیدتی سیاسی ستاد نمایندگی ولی فقیه در سپاه)


 
 
 
 

امکانات

 

مدیر وبلاگ

 

ارتباط با ما

 

خبرنامه