بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 16
یک قبیله پرواز
یک فرشته بفرستید ، ماه رفته روی مین ، این چه اوضاعی است،این همه رعد ، پس کجاست یاسین....
خرچنگ ها حمله کرده اند ، دیگر ابابیلی نمانده ، کبوتر ها همه پرکشیدند،اینجا نفس ها جیره بندی شده است .یک نفر بیاید ، خورشید زخم خورده است ،زیر بغل هایش را بگیرید ، نای دیدن ندارد .یک نفرکجاست تا زخم های پیشانی زمین را ببندد....
آه! چه محشری است ، مهتاب در غربت آفتاب ، ستاره می بارد ، چرا کسی اشک ها را جمع نمی کند .
آسمان چه پاره پاره افتاده است ، انگار دیگر امیدی به آن نیست . رد پای پرستوها هنوز بر صورتش باقیست.....
اینجا یک نفر با صدای فِش فِش بیسیم عشق را می خواند تا تمام رمزرا برایش بگوید ؛ رمز لاله شدن دلها ، رمز تاول زدن لب ها ، رمز حمله ، رمز پرواز .... اما جواب آمد تمام عشق ها را سر بریدند، این پاسخ آخر بود . انگار تمام لحظه ها به اسارت چکمه ها درآمده است . دیگر کسی با صفیر خمپاره ها سر خم نمی کند ، پرواز می کند ...
دیگر کسی با گلوله ها غریبه نیست ، جایشان درون سینه هاست ، این را همه فهمیده اند.
عادتی شده است داغی و سوختن و دم نزدن .....
ابرها سرفه می کنند ، بوی سیب کال چنگ بر گلوی ابرها می کشد فرصتی برای ماسک نیست ....
کاش کسی دست هایش را به چشم ها می گرفت تا دراین میان صدای شکستن نگاه ها نمی رسید ....
باز هم فِش فِش بیسیم دیگر دلی نمانده ،هر کسی پاره تر ، پرنده تر ، آخرین امید با آخرین فرشته پر کشیده است .
را ه باز شد ، اما یادتان باشد وقت راه رفتن، زیر پایتان پر از شقایق است .
را ه باز شد ، اما به قیمت غربت سپیده و غروب ، به قیمت اسیری کبوترا ....
و بعد بوی شرم بود که بر تن تمامی ماندگان نشست ، لب ها هوای بوسه کرده بودند ، بوسه ای به رسم شفاعت.
حال فرصت گریستن است ، فرصت نوشتن و گفتن از قبیله ای که با تمام عاشقی پرکشید ، قبیله ای به رنگ باران .
حیف، ازآن قبیله یک نفر به رسم یادگار نمانده است ....
دریغ از فراموشی لاله ها
اصلا چرا باید برویم جنوب؟ مگرغیراز مشتی خاک است؛خوب این خاک این اطراف هم پیدا می شود؛حالاهی با این اتوبوسها ستون کشی می کنند طرف جنوب به اسم راهیان نورکه چی؟ بابا ول کنید این کارها رو،تاریخ این چیزها گذشته،نمی بینی که در جهان صحبت از های تکنولوژی،نانو تکنولوژی،سرعت نور و... است!
آنوقت دانشجوهای مارو درطلایی ترین وقت میبرند خاک و بیابان وآهن پاره نشانشان می دهند که چه؟ بابا جنگیدید؛دستتان درد نکند! اما اینهمه هزینه برای چی؟.......
حرفهاش که تموم شد دستی به شونه دوست دانشجویم زدم وگفتم:
بوی شمعدانی ، عطر پرواز
باغچه را پر از گل کردی وگفتی که یاس ها گل کردند برمی گردم.
شمعدانی ها را کنار حوض چیدی وگفتی برگهای زردش را بکنید نگذارید نفس سبزها را بگیرد
وبعد نگاهی کردی وگفتی:عشق بوی شمعدانی میدهد،
سایر یادداشت ها
[ پـروفـایل | ایــمــیــل | خـــانـــه ]
لینک دوستان
فهرست موضوعی یادداشت ها
خبرنامه